• امروز : سه شنبه - ۲۹ اسفند - ۱۴۰۲
  • برابر با : 10 - رمضان - 1445
  • برابر با : Tuesday - 19 March - 2024
    21
  • کد خبر : 1135
  • 19 آبان 1399 - 13:50
یادداشت

جایگاه رشته معارف اسلامی وعلوم انسانی در اروپا

متن زیر یاد داشتی است از دکتر دکتر عبدالرسول کشمیری دانش آموخته دانشگاه وحوزه علمیه به تمام کسانی که در انتخاب رشته معارف اسلامی تردید دارند توصیه می شود مطالعه کنند.

خلاصه این متن رو در چند سایت دیدم در گوگل جسنجو کردم تا به متن اصلی رسیدم توصیه میکنم حتما تا آخر متن بخوانید.

انگیزه طلبه شدن

معولا وقتی تو جمع دانشجوها یا دانش‌آموزان وارد می‌شم این سؤا لو از من می‌پرسن که چرا طلبه شدی بعضیا هم این سؤالو با اشکال مطرح می‌کنن که غلط کردی پول بیت المال و دولت رو حروم کردی و طلبه شدی؟ کلی پول دولت در دانشگاه دولتی حروم تو شده!

به این سوال مفصل پاسخ دادم.

دانشگاه تهران که بودم یه دوستی داشتم که رتبه هم اتاقیش تو کنکور تک رقمی بود و برق دانشگاه شریف میخوند و باباش نماینده یه جایی بود. برای فوق لیسانس رفت کانادا. بعد از مدتی به باباش گفت میخام ول کنم و برم قم و درس حوزه [رشته علوم و معارف اسلامی] یا مدیریت بخونم. باباش هر چند دکتره و نماینده است، ولی تو فضای غیرمتفکرانۀ جامعه ما زندگی میکنه و بیش از سطح تفکر عوام به چیزی نمیتونست توجه کنه.

بنابراین این کار پسرشو خیلی احمقانه دونست و به اون گفت:

تو معتبرترین دانشگاه دنیا داری درس میخونی اونم در باکلاس‌ترین رشته. دو روز دیگه که برگردی ایران میشی استاد دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف با کلی درآمد و عزت و احترام. حالا چرا همچین تصمیمی گرفتی؟ گفت:

 بابا یه روز که اینجا از تنهایی دلم گرفته بود به فکر فرو رفتم و در احوال هم کلاسیام که ظاهرا نوابغ درجه یک دنیا بودن توجه کردم. دیدم همشون یا افغانی هستن یا ایرانی، یا پاکستانی، یا هندی و [غیره] …

 به طور کلی همشون مال این کشورای استعمار زده‌هستن. از خودم پرسیدم :

مگه اینجا بهترین دانشگاه و این رشته بهترین رشته نیست؟

پس نابغه‌های انگلیسی و اسرائیلی و آمریکایی کجان؟

بالاخره همشون که خنگ نیستن و اونا هم چارتا نابغه دارن. رفتم تحقیق کردم و فهمیدم چه کلاه گشادی سرم رفته. دیدم اونا نابغه‌هاشونو میفرستن تو رشته‌هایی که شاهرگ بشریّته تا بتونن بشریّت رو چپاول کنن.

نابغه‌هاشون و میفرستن تو رشته‌هایی که برای سخت‌افزار‌ها و نرم‌افزارهای بشری، مثل منابع انسانی، نفتی، کشاورزی،‌معادن، نوابغ، ادارات، شهرداری‌ها، وزارت‌خونه‌ها، نظام آموزشی، نیروهای انتظامی و] از این دست مشاغل که [حکم ویندوز رو داره تا بتونن همۀ اینها رو به بهترین وجه با همدیگرهماهنگ کنن.

نابغه‌های اونا در رشته‌های علوم انسانی مثل فلسفه، حقوق، مدیریت، جامعه‌شناسی، یا کشاورزی، اقتصاد و امثال اینا درس می‌خونن [که در ایران زیر شاخه های رشته معارف اسلامی است ]. اونجا بود که فهمیدم اونا به من به چشم یه کارگر فریب خورده نگاه میکنن، نه دانشمند فرهیخته.

همونطور که ما اگه لوله آب خونمون بترکه زنگ میزنیم لوله کش بیاد و طبق نظر ما اتصالات لوله رو تعمیر کنه، اونا میخان ماهواره و موشک پرتاب کنن زنگ میزنن کارگر از ایران یا چند تا کشور عقب‌مونده بیاد و برای اونا و زیر نظر و تحت مدیریت اونا موشک هوا کنه.

با این تفاوت که این کارگر بر خلاف لوله‌کش باید حتما نابغه باشه. و همونجور که ما نجّار و کارگر بنّا رو تحویل می‌گیرم و دمشو می‌بینیم تا کارمون رو درست و خوب انجام بده، اونا هم کارگرای نابغه‌شون رو تحویل میگیرن تا کارشون پیش بره و بتونن به هدف‌شون برسن.

فهمیدم که تو کشور اونا رشته‌های مهندسی و پزشکی ارزش واقعی در حد بنّا و معمار ساختمون و نجّار، البته یه ذره بیشتر، دارن ولی تو کشورای استعمار زده ارزش علوم رو جابجا کردن؛ رشته‌هایی­ که ارزش شون برابر ارزش انسانه و اصلا موضوعشون سعادت انسان و جامعه­ ست [همچون رشته علوم و معارف اسلامی]، تو کشور ما خوار شده ولی رشته‌های مهندسی و تجربی تا عرش خدایی بالا رفته.[۱]

یه زمانی یکی از رؤسای جمهور ایران در جمع دانشجویان ایرانی مقیم اروپا سخنرانی کرد و اونجا با افتخار گفت:

 ما افتخار می‌کنیم که چهل در صد دانشمندان ناسا، و بزرگترین استادان دانشگاه اروپا، ایرانی هستند؛ ما افتخار می‌کنیم معتبرترین پزشکان اروپا، متخصصان ایرانی‌اند….

من تو دلم بهش گفتم:

بنده خدا ! تو فکر کردی اون شصت درصد که ایرانی نیستن، آمریکایی هستن؟!! اون شصت درصد هم مال چار تا کشور استعمار زده هستن که مسؤولین‌شون هنوز نفهمیدن چه کلاهی سرشون رفته؛

 اون شصت در صد هم مال افغانستان و مالزی و پاکستان و سوریه و عراق و چین و لبنان وکشور های ]جهان سوم[ هستن. نابغه ی تراز اول آمریکایی و انگلیسی و فرانسوی و اسرائیلی هرگز وقتش رو تو این رشته‌ها تلف نمی‌کنه.

سیستم مدیریتی‌شون به گونه‌ای طراحی شده که نابغۀ اونا به رشته‌ای بره که شاهرگ حیات بشریته، نابغۀ ‌اونا به رشته‌ای میره که بتونه نابغۀ ‌ما رو مثل یه برده به کار برا خودش وادار کنه.

یه زمانی اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده‌هایی داشت که کارهای بدنی خیلی سخت رو انجام بدن.

با کشتی حمله کردن به آفریقا و کشتن و غارت کردن؛ زن‌های بیچار‌شون رو کشتن و مردهای سیاه‌پوست، از بچه هفت هشت ساله تا پیرمرد هفتاد ساله رو بار کشتی کردن و آوردن به اروپا و آمریکا تا براشون بردگی کنن [۲] 

حتی به بیمار و لاغر و ضعیفش هم رحم نکردن، چون نیروی کار بسیار زیادی میخاستن.

امروز هم اروپا و آمریکا برای ساخته شدن نیاز به برده داره. منتها نه اون بردۀ سیاه‌پوست دیروزی که کارهای بدنی طاقت‌فرسا انجام بده؛ بردۀ امروزی باید نابغه باشه تا بتونه موشک و ماهواره و رادار و تجهیزات پزشکی عجیب غریب بسازه.

بردۀ دیروز رو به زور با کشتی بار می‌زدن و میبردن، اما بردۀ امروز رو با برنامه‌ای به نام المپیاد ریاضی و زیست و شیمی و نجوم شناسایی می‌کنن و میبرن؛ و جالبه که اونا نیستن که این برده رو میبرن؛ بلکه سیستم به گونه‌ای برا کشورهای استعمار زده طراحی شده که این برده، علمی که آموخته رو در کشور خودش کاملا به درد نخور میبینه و خودش به التماس میفته که پذیرش بگیره برای اروپا و آمریکا.[۳] 

دل‌مون خوشه که دانشگاه شریف ما یکی از بهترین دانشگاه‌های دنیاست؛ غافل از اینکه دانشگاه شریف ما شعبه‌ای از دانشگاه‌های آمریکاست که با هزینۀ بیت المال مسلمین، نوابغ مملکت رو تربیت می‌کنیم برای خدمت به آمریکا.

نود درصد تاپ‌های دانشگاه شریف بعد از اتمام دوره لیسانس پذیرش میگیرن برا اونور و دیگه بر نمی‌گردن. عمدۀ این بدبختیا مال اینه که نوابغ ما درک شبکه‌ای شون کمه و متوجه نمیشن تو زمین کی دارن بازی میکنن.

از کلاس اول دبیرستان، در یه فضای کاملا رادیکال شده و متحجرانه فقط ریاضی و فیزیک خونده و همّ و غمش فقط و فقط ترازش تو کنکورهای آزمایشی و المپیاده؛ دو تا کتاب از شهید مطهری و آقای طاهر زاده و آقای رحیم‌پور ازغدی و علامه طهرانی نخونده که یه ذره حساب دستش بیاد؛ پنج دقیقه حاضر نیست که وقت بگذاره برا نماز و بره پا حرفای شیخ بشینه و ببینه اینا حرف حساب‌شون چیه؛[۴] 

انگلیسیا یه ضرب المثل قشنگ دارن:

Half knowledge is dangerous

یعنی نیمه تخصص و نیمه دانشمند خطرناکه و بسا که باعث نابودی مملکت خودش بشه. بگذریم که اینجا اگه بخام دربارۀ وضعیت نظام آموزشی کشور و وضعیت اسف‌بار حوزه‌ها و دانشگاه‌ها حرف بزنم تا چند روز سردرد می‌گیرمو به هم میریزم. … بی خیال!

من فقط یه مثال می‌زنم که ترجمه‌ای بودن علوم انسانی چه بلایی سر جامعه میاره:

در حال حاضر در بسیاری از کشورهای غربی مدرسه سالانه دو بار به بچه‌ها نیمکت کرایه می‌ده تا بچه‌ها اسباب‌بازی‌هایی که در مدت پنج شش ماه باهاشون بازی کردن و دیگه براشون تکراری شده، به فروش بگذارن و از دوستاشون اسباب بازی دسته‌دوم بخرن. خب؛ این کار، به ضمیمۀ چند آموزش غیر مستقیم دیگه، چند تا فایده داره:

  1. چون بچه‌ها باید به ازاء خدماتی که مدرسه ارائه می‌ده کرایه پرداخت کنن، یه مقدار از تجارت و حساب و کتاب و دخل و خرج سر در میارن و نسبت به خرج کردن پول یا نگهداری اون ذهن‌هاشون رشد می‌کنه.

 ظهور و بروز این آموزش غیر مستقیم در زمان بزرگسالی اینگونه خواهد بود که این انسان صرفه‌جو بار میاد و انسانی خواهد شد که بی­­گُدار به آب نمی‌زنه و بی‌حساب کتاب خرج نمی‌کنه؛ در نتیجه به ندرت پیش میاد مردم در این کشورها ورشکست بشن یا زیر بار وام‌ها یا بدهی‌های سنگین بمونن.

  • چون بچه‌ها باید از محل فروش اسباب‌بازی‌هاشون، اسباب‌بازی جدید از همکلاسی‌ها بخرن، موقع خرید اسباب بازی دقت دارن که پول پای چیزی بدن که پس از شش ماه بازی سالم بمونه تا بتونن بعدا بفروشنش و به جاش یه اسباب‌بازی دیگه بخرن.

در نتیجه این بچه‌ها پول پای این هواپیماهای بنجول چینی نمی‌دن که یه بار با کنترل پرواز می‌کنه و می‌خوره زمین و می‌شکنه و دویست هزار تومن پول به فنا می‌ره. این بچه‌ها وقتی اعصابشون خرد بشه اسباب بازی رو به دیوار نمی‌کوبونن که خورد بشه. کارخونه‌های ساخت اسباب بازی در این کشورها هم چیزی می‌سازن که با دوام باشه، محکم باشه و به درد بخوره.

  • از همه مهم‌تر نَفْس این کار که بچه‌ها از دوستاشون اسباب‌بازی دسته دوم می‌خرن آثار خیلی مهمی داره. این بچه استفاده از جنس دسته دوم حتی در جزئیات کسر شأنش نیست و به راحتی از جنس دسته دوم و کهنه استفاده می‌کنه.

در نتیجه نفس این کودک قانع و کم توقع بار میاد. الان متأسفانه در کشور ما اعتبار شده که زن‌ها برا مجالس مهمونی مختلف حتما باید از لباس جدید استفاده کنن.

در نتیجه درِ کمد خانمه رو که باز کنی هفتاد دست لباس‌های جور واجور، ده‌ها نوع اسپری و لوازم آرایشی عجیب غریب، ده جفت کفش و … می‌بینی که همه رو یه بار پوشیده گذاشته تو کمد.

همۀ این‌ها هم وارداتیه و به ازاء اونها ثروت از مملکت خارج شده و در ازاء خروج این ثروت کالایی وارد شده که نه ارزش تولید علم داره، نه ارزش صنعتی و نه نیازهای واقعی رو بر طرف می‌کنه.

 بنابراین وقتی این اعتبار پوچ، فراگیر در بین زنان ایرانی شد، فقر و تورم و بنجول‌سازیِ صنعت داخلی چیزیه که دامنگیر اقتصاد این مملکت می‌شه.

اما در غرب: بچه از کودکی در وجودش نهادینه می‌شه که استفاده از جنس دسته دوم و جنس کهنه‌ای که هنوز سالمه، حتی در چیزهای کوچیک و روزمره هیچ زشت نیست. بنابراین هرگز این آداب و رسوم پوچ بین‌شون نهادینه نمی‌شه که ثروت مملکت‌شون رو به فنا بدن. [۵]

این طراحی در آموزش پرورش نتیجۀ تولید علم دانشمندان علوم انسانی در غربه که قبلا گفتیم همۀ اینها از نخبگان و طراز اول‌ها هستن نه ضعیف‌ها و از همه‌جا مونده‌ها.

در این شرایط جامعه شناس و روانشناس اروپایی که اونم از نوابغه و حقیقتا با تحقیق‌های میدانی گسترده به تولید علم می‌پردازه، میاد کتاب می‌نویسه و می‌گه والدین نباید بچه‌ها رو مجبور کنن به چیزی؛ والدین باید بچه‌ها رو آزاد بگذارن؛ والدین باید در انتخاب دوست و خرید به بچه آزادی بدن؛ بچه‌باید از خودش پول داشته باشه و …راست هم می‌گه.

 وقتی نظام آموزش پرورش‌شون آنچنان هوشمند و دقیق طراحی شده که بچه در صورت آزاد بودن، بر اساس مبانی معرفت شناختی و اقتصادی و فرهنگی حکومت غرب تربیت می‌شه، پس نباید والدین در این طراحی هوشمند فراتر از وظیفۀ خودشون دخالت کنن.

دانشجوی جامعه شناسی و روانشناسی ایرانی که غالباً از سطح استعدادی نخبۀ‌جامعه نیست (چون تو کشور ما علوم انسانی خوار و پَسته و نخبگان به رشته‌های فنی و پزشکی میرن)، درس میخونه و درس می‌خونه تا دکتراشو می‌گیره و می‌شه استاد دانشگاه.

کتاب‌هایی که خونده همه مال غربی‌هاست و چون خودش فکر خلاق و تولید کننده نداره، نهایت کاری که می‌تونه بکنه ترجمه است.

همین آقا میاد تو تلویزیون و حرف جامعه شناس غربی رو بدون توجه به مبنا و شبکه‌ای که این حرف توش زده شده، ‌تکرار می‌کنه و میگه:

بچه باید آزاد باشه و والدین و مسؤولین مدرسه اصلا نباید در کار بچه دخالت کنن، کسی حق نداره بچه رو تنبیه کنه و اگه معلم مدرسه بچه‌ای رو تنبیه کرد، ازش شکایت کنین و پدرشو در بیارین، بچه خودش می‌فهمه و ….

در نتیجه پس از گذشت یک دهه می‌بینی [برخی از] خروجی‌های آموزش پرورش جمهوری اسلامی یه مشت جوون بی عرضۀ تن پرورِ متکبّرِ مصرف‌گرا می‌شن که گوششون به حرف هیچ منطقی بدهکار نیست و روز به روز لاشی‌تر می‌شن.

تمام این اتفاقات خوب در غرب و این اتفاقات بد در مملکت ما مال اینه که علوم انسانی در اروپا روز به روز تولید و بازفرآوری می‌شه و بسیار پیشرفته‌ست و در کشور ما ترجمه می‌شه و بسیار ضعیف و ناکارآمده. دم رهبرمون گرم که چند سال قبل تأکید کردن کلید حل مشکلات این مملکت تولید علم بومی و کسب بصیرت دینی است.[مسلما بصیرت دینی معارف دینی آنچه ما را در رسیدن به هدفمان سرعت می بخشد توجه و تقویت رشته معارف اسلامی است]

بعد از این ماجرا من هم تصمیم گرفتم از این استعداد و هوش که امانت الهی است و مال خداست، در راهی که دوست داره استفاده کنم.

 در راه پیامبری. در راهی که باید صبر زرد[۶] بخوری و بخندی. در راهی که آبرو و اعتبارتو باید کف دست بگیری. در راهی که غالبا پدر مادرا تو فامیل خجالت میکش بگن بچمون این کارست. در راهی که باید صورتتو با سیلی سرخ نگه داری و تهمت بخوری که دستت تو چاه نفت مملکته. در راهی که وقتی سوار خط واحد میشی جوونا از کنارت پا میشن تا کسی فکر نکنه با تو هستن، در راهی که وقتی وارد مغازه‌میشی دستت میندازن و مسخرت میکنن ………………… : طلبگی.[تحصیل علوم ومعارف اسلامی]

سال ۸۵ حوزه مشهد ثبت نام کردم و در مدرسه علمیه فاضلیه درس طلبگی رو شروع کردم.

……………………………………………………

[۱] جالبه بدونین یهود تنها ۴ درصد جمعیت آمریکا رو تشکیل می‌ده، اما ۷۰٪  وکلا و حقوق‌دانان، ۶۹٪ دکتر‌ها و ۷۷٪ تجار این کشور، یهودی هستن. یعنی یک یهودی به دنبال کار غیر مدیریتی یا شغل صرفاً درآمد زا نمی‌ره. بلکه به دنبال کاریه که بتونه در جهت غارت ملت‌ها از اون استفاده کنه. به عنوان نمونه، تنها ۲٪ یهودی‌های آمریکا، تکنیسین یا مهندس هستن، و تنها ۱٪ از اونا کشاورزی می‌کنن. این آمار رو با آمار وکلا، حقوق‌دان‌ها و تُجّارشون مقایسه کنین. (آمارها بر اساس کتاب: «آمریکا مستعمرۀ صهیونیسم»، نوشتۀ صلاح دسوقی).

[۲] شاید یه علت جنگ‌های نژادپرستانه و تحقیر و قتل سیاه‌پوستان در اروپا و آمریکای امروز، ‌همین باشه که به اینا میگن شما بردۀ‌ما بودین و الان حق ندارین به اندازۀ ما از امکانات کشورمون بهره‌مند باشین.

[۳] اینکه چرا نابغۀ‌ما علمش رو در این کشور به درد نخور می‌بینه؟ چرا نابغۀ ما راحت دور می‌خوره و به جای درست کردن مملکت خودش، میره برا آمریکا کار می‌کنه؟ چرا تو این مملکت، نابغه به اندازۀ قارچ و شلغم ارزش نداره؟ چرا بر خلاف اروپا و آمریکا، علوم انسانی در کشور ما خوار شده و علوم تجربی و فنی مهندسی تا عرش خدایی بالا رفته؟ چرا ما با وجود داشتن عالیترین منابع کشاورزی و نفتی و معادن و نوابغ اینقدر بدبختی و تورم و گرونی و دزدی و بُنجول سازی داریم؟ اینها و ده‌ها سؤال دیگه هست که بحث دربارشون مجالی وسیع‌تر از این کتاب میخاد. اما در جلسات بعدی دربارش صحبت می‌کنیم. آقا رضا امیرخانی در کتاب بسیار زیبای نشت نشا به بخشی از این سؤالات پاسخ داده.

[۴] بماند که اصلا شیخا رو آدم حساب نمیکنه. آخرای کتاب مفصلا اثبات می‌کنم که نداشتن شعور شبکه‌ای تا کجای بخت و اقبال مملکت ما رو سوزونده.

[۵] یه چیز بگم هم از شدت خنده سرخ بشین هم از شدت غصه دق کنین: به خاطر فرهنگ قناعت و صرفه‌جویی و بی‌تکلفی در غرب، استفاده از لباس کهنه (البته تمیز) یا لباسی که چند سال پوشیده و کوچیکش شده و کفش و کیف کهنه در فرهنگ غربی کسر شأن و زشت نیست. از طرفی وقتی جوون ایرانی دچار ذلت ملی و اعتقادی شد و احساس بی هویتی کرد، دلش میخاد شبیه غربیا بشه. اما متأسفانه همش ادا در میاره بدون هیچ پشتوانۀ فلسفی و منطقی. می‌بینیم در پاساژهای بالا شهر، شلوار و کیف پاره با گرون‌ترین قیمت‌ها در شیک‌ترین ویترین‌ها قرار داده می‌شه و جوون ایرانی هزینۀ بسیار هنگفتی رو برا خرید اون می‌ده؛ شلوار پاره یا لباس کوتاه می‌پوشه و کیف پاره یا کیفی که با نخ گونی ساخته شده دستش می‌گیره تا شبیه جوون غربی بشه !!!!!! خخخخخخخخخخ. غافل از اینکه مشابه طرز تفکر و فرهنگ جوون و نوجوون غربی در فرهنگ ما میشه این جوجه طلبه‌های با نمکی که یه لباس سفید نخی و شلوار ساده می‌پوشن و نعلین (کفشی شبیه دمپایی که قدیم در میان طلبه‌ها و علما رواج زیادی داشت. اگر گذرتون به بازار «گذرِ خان» شهر قم افتاد، این کفش رو در ویترین مغازه‌های البسۀ روحانیون می‌بینین) به پا می‌کنن؛ یه کیف پارچه‌ای ساده دارن و از قید صدها اعتبار پوچ و مسخرۀ‌جامعه آزادن، نه این جوون سوسول که ماهیانه چند صد هزار تومن خرج ادا و مد می‌کنه.

[۶] صبر زرد یه نوع داروی گیاهیه که تلخ تر از اون نمی‌شناسم. حتی از تریاک که تو کرمون ما مثل نقل و نبات فراوونه تلخ‌تره. 

لینک کوتاه : https://reshtemaaref.com/?p=1135

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 3در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : ۲
  1. آیا در آزمون سراسری، برای رشته علوم و معارف اسلامی به عنوان یک رشته مجزا سوال طرح می شود و سنجش این رشته از رشته علوم انسانی تفکیک می پذیرد ؟

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.